June 22, 2013

این پست، کمی هم البته تمرین نوشتن از نوعِ ژورنالیستیِ عوامانه است!
این شماره‌ی "پرگار"ِ بی بی سی (با مهدی خلجی و علیزاده و فرخ نگه‌دار)، خیلی سمبولیک بود. این که نسلِ پیش از ما از جمله در عالم سیاست، منقضی شده کلن؛ هرچند فرخ نگه‌دار شاید هیچ‌ وقت چیز به‌درد بخوری نبوده است.
چپِ رادیکالِ دهه‌ی 40 و 50 خورشیدی، جوانی‌اش را با انقلابی‌گریِ تخمیِ به‌درد نخوری سر کرد و حالا که پیر شده، عصای محافظه‌کاری از نوعِ سیاستِ صندوق‌خانه‌ای (صندوق رای) با تقدس‌انگاریِ افراطیِ رای و انتخابات، آمیخته به نوعی ساده‌انگاری و خام‌نگریِ کودکانه، به‌دست گرفته است. از این‌ها، همین دور-و-برِ خودم بسیار دیده‌ام.

June 13, 2013


و سرانجام، بی سلام-و-صلوات، در آستانه‌ی حماسه‌ی پرشور انتخابات ریاست‌ جمهوری (!) به خانه‌ی جدید آمدیم در سوم خرداد 1392.
و اسباب‌کشی از آن نمونه‌های روزمرگی‌ست که بسیار جا دارد برای نوشتن و اندیشیدن؛ شاید وقتی دیگر! اسباب‌کشی، به‌خصوص اسباب‌کشی بعد از چند سال، شکلی از بازگشت به خود و نگاه کردن به خود است. تفحصِ در خود. به‌خصوص اگر یکی باشید مثل من که از سرِ تنبلی و البته به تعمّد، چیزهایی را در گوشه-کناری جا بگذارید و فراموش کنید و سال‌ها سراغشان نروید. این وقت‌ها اسباب‌کشی می‌شود یافتنِ خود؛ برملا کردنِ خود و بالاخره نوعی تصفیه‌حساب با خود.