October 19, 2005

اين نوشته را دو سال پيش هم در وبلاگ قبلي ام گذاشتم اما اين روزها كه پس از مدت ها سوار تاكسي شدم دوباره آن زخم كهنه سر باز كرد
تاكسی‌سواری هم در اين مملكت داستان خودش را دارد. از اتفاق، موضوع بسيار بكری برای كار است. اگر والتر بنيامين در ايران و اصفهان امروز می‌زيست حتما در كتاب ”پاساژها“ يا ”خيابان يك‌طرفه“ به اين موضوع می‌پرداخت. آ. ۵ نفر می‌چپند توی يك پيكان كه فقط راه می‌رود و بوق می‌زند. بخاری البته دارد اما كولر كه ندارد و وای به روزهای داغی مثل اين روزها.
ب. ترتيب نشستن مسافرها اگر زن و مرد باشند يك پروژه است كه آقای راننده شايد در معدود مواردی كه از ”مغز“‌ش استفاده می‌كند حل‌كردن اين پروژه است: - اگر همه آقا يا همه خانم باشند كه مشكلی‌ نيست. - اگر ۲ آقا و ۳ خانم باشند، ۲آقا جلو می‌نشينند و ۳ خانم عقب و برعكس. (البته سن مسافرها و اين كه ”باهم“ هستند يا نه در اين معادلات چندين مجهولی تغييراتی می‌دهد.) - اگر ۱ خانم و ۴ آقا باشند، خانم حكما بايد عقب بنشيند ولو اين‌كه ۳تا از آقايان ”باهم“ باشند و قبلا عقب نشسته‌باشند و برعكس. - اگر ۳ خانم عقب نشسته باشند و يك آقا از راه برسد و جلو بنشيند، مسافر بعدی بايد يك آقا باشد ولو اين‌كه ۱۰۰تا خانم منتظر تاكسی باشند. تاكسی با ۴ مسافر در انتظار يك مسافر هم‌جنس با مسافر جلويی می‌ماند گاهی تا يك ربع.(حكم: يك آقا و يك خانم اگر باهم نباشند نبايد جلو بنشينند.) - اگر در صندلی عقب يك خانم و در كنارش يك آقا نشسته باشد و يك جای خالی هم باشد و يك خانم بخواهد سوار شود بايد آقا پياده شود تا خانم سوار شود تا ۲ خانم كنار هم باشند و برعكس. اگر اين قانون رعايت نشود، نفر وسط تنش می‌خارد و آقای راننده به او تذكر می‌دهد. - اگر يك خانم و آقا كه ”باهم“ هستند، عقب نشسته‌باشند و خانم وسط نشسته باشد و كنار او (سمت راست) هم يك جای خالی باشد و آقايی بخواهد سوار شود بايد ماشين را دور بزند و از سمت چپ سوار شود تا در كنار آقا قرار بگيرد و گرنه غيرت آقای همراه خانم و غيرت آقای راننده گريبا‌ن‌گيرش می‌شود. - شيشه‌های تاكسي، به جز شيشه‌ی سمت راننده، معمولا دسته‌ ندارد. - در عقب، سمت راننده، معمولا از بيرون و فقط توسط آقای راننده باز می‌شود.مراجع تقليد، تكليف آداب تاكسی‌سواري و آداب اينترنت را هنوز در رساله‌هاشان روشن نكرده‌اند كه البته راننده‌گان محترم زحمت اولی را كشيده‌اند.

October 16, 2005














اين عكس را مريم در راه بازگشت از سفر شيراز گرفته است وقتي كه خواب جاده مرا تسليم كرد و واداشت تا دمي در كنار اين جوي روان بياسايم. ماريا انگار خواب مرا تصوير كرده است

October 09, 2005

مردها هم "قاعده گي" دارند. دوران "قاعده گي"خاص خودشان. گيرم ماهي يك بار نيست و شايد چندان هم مرتب نباشد. دوران قاعدگي سختي را پشت سر گذاشتم

October 01, 2005

يكي بود يكي نبود. يك آقاي حمادرضا (نام خانوادگي محفوظ)ي بود، جواني بيست و هفت هشت ساله كه به كار پيمانكاري روزگار مي‌گذراند. ازغزا يك پروژه‌اي براي بانك سلحشوران سپاه پاسداران كار كرده بود و مبلغي طلب‌كار بود. هرچه برفت و بيامد در طلب طلبش، حاصلي نداشت تا چيزي حدود 10 روز پيش به محل اين بانك در طبقه‌ي دهم برج آرين واقع در ميدان ونك تهران بشد و چون دوباره در طلب ِ طلب خويش برآمد، ‹‹سلحشوران›› او را از طبقه‌ي دهم به خيابان همي پرت كردند و بشد آن‌چه نبايد مي‌شد و حالا در پاسخ بازخواست‌ها مدعي شده‌اند كه او، خود خود را از طبقه‌ي دهم به زير انداخته‌است و البته در اين زمانه ‹‹سلحشوران›› را بازخواست و دادخواستي نباشد مگر آن‌كه ما اين را بنويسيم و ديگران نقل كنند و همه بدانند