كوب
March 28, 2006
روشن رامي درگذشت. ديشب رفتم توي مهتابي خانه. در تاريكي، بوي باران مي آمد. احساس كردم چه قدر جايش خالي ست. چيزهايي برايش نوشتم. نشده هنوز. اين يكي كمي شايد
حالا كه مرگ
روشن!
در اين شب بهاري
تو را با خود به كوهستان برده است
برقص!
برقص!
برقص!
فرصتي شود شعري از خودش و عكسي از عكس هاي مصاحبه اي را مي گذارم اين جا كه تابستان 84 با او كردم و در مهرآوه ي شماره 2 درآمد
حالا كه مرگ
روشن!
در اين شب بهاري
تو را با خود به كوهستان برده است
برقص!
برقص!
برقص!
فرصتي شود شعري از خودش و عكسي از عكس هاي مصاحبه اي را مي گذارم اين جا كه تابستان 84 با او كردم و در مهرآوه ي شماره 2 درآمد
March 27, 2006
پنجشنبه با مريم و بابا رفتيم قهي. روستايي در اطراف كوهپايه. در قلعههاي اطراف قهي گشتيم (چهقدر قلعه دورتادور اين روستا هست) و در سايهسار درختهاي يكي از قلعهها آتشي از چوبهاي خشك بيابان برقرار كرديم و كبابي در آن هواي بسيار دلپذير فراهم آورديم. چوب كه جمع مي كردم يا در كنار باريكه آب دلانگيز كه مينشستم يا ظرفي و دستي در آب زلال آن كه ميشستم يا به شعلهها كه نگاه ميكردم يا بخصوص به خاك كوير كه نگاه ميكردم فكر ميكردم رابطهاي هست ميان اينها و خاكي كه مامان را به آن سپردهايم. احساس ميكردم، بهشدت احساس ميكردم مامان آنجاهاند. به خاك دست ميكشيدم و دست در آب جويبار فرو ميبردم. حصيري كه روي خاك پهن بود، ظرفها، تدارك سفر، سبد اسباب سفره، دود آتش و كباب كه ما را فرا ميگرفت ... ميخواهم از اينها شعري بنويسم، بايد شعري بنويسم، تن نميدهد، تن نداده هنوز
March 18, 2006
امروز كاشف به عمل آمد كه "در راه اكسيانا"ي رابرت بايرون با عنوان شيواي "سفر به كرانه هاي جيحون" به فارسي منتشر شده است ( نويسنده: رابرت بايرون، مترجم: لي لا سازگار/چاپ اول / جلد زركوب گالينگور / ناشر: انتشارات سخن) معرفي كوتاهي درباره ي اين كتاب را در روزنامه ي همشهري (جمعه 28 شهريور ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۱۷۱ ) يافتم. و نيز كاشف به عمل آمد كه رابرت بايرون نوه ي لرد بايرون، شاعر مشهور انگليسي ست
ديروز افتتاحيه ي نمايشگاهي از برخي عكس هاي ارنست هولستر در موزه ي هنرهاي معاصر اصفهان بود. از هركه پرسيدم رابرت بايرون را نمي شناخت.
ديروز افتتاحيه ي نمايشگاهي از برخي عكس هاي ارنست هولستر در موزه ي هنرهاي معاصر اصفهان بود. از هركه پرسيدم رابرت بايرون را نمي شناخت.
March 14, 2006
به اين عكس(از مجموعه ي رابرت بايرون) نگاه كنيد: در بدنههاي پيشورودي مسجد شيخ لطفالله از كاشي خبري نبوده است.
اما از آن جالبتر: مي دانيم كه مادي فرشادي به چهارباغ عباسي كه ميرسد پيچ ميخورد و از زير چهارباغ ميگذرد (نميبينيمش) و بعد در حياط مدرسهي چهارباغ و بعد در حياط هتل عباسي دوباره سر از زير زمين بيرون ميآوَرَد و ادامه مييابد. اما به اين عكس دقت كنيد: محور چهارباغ عباسيست كه از جلوي مدرسهي چهارباغ ميگذرد. وسط چهارباغ شكافي، فرورفتهگياي پيداست. آيا در سال 1311 مادي فرشادي كه از زير چهارباغ عباسي ميگذشته پوشيده نبودهاست؟ ميديديمش؟ فكرش را بكنيد: چه چهارباغ مصفايي بوده است. و حالا اگر دالان مترو از زير چهارباغ عباسي بگذرد چه اتفاقي براي اين مادي ميافتد؟
March 11, 2006
رابرت بايرون، سياح، نويسنده و هنرشناس انگليسي (1905-1941)، در عمر كوتاهش چندين كتاب از خاطرات سفرهاي خود به يونان، ايران و آسياي مركزي منتشر كرد. اين كتابها، تنها خاطرات سفر نيست بلكه مطالبي دربارهي هنر، فرهنگ، معماري و شهرسازي هر سرزمين را نيز دربر ميگيرد. بخشي از سفرنامهي مشهور او، ‹‹راه اكسيانا››، دربارهي سياحت بايرون در ايران و افغانستان در سالهاي 1933 و 1934 است. حاصل سياحتهاي او فقط نوشتهها و سفرنامههاي مكتوب نيست، بلكه در كنار خاطرات مكتوب سفر، بايرون مجموعهي بيش از 700 عكس از شهرها و راههايي را كه سياحت مي كرد فراهم آورد. از آن ميان، عكسهاي او از اصفهان 1933 (1311 خورشيدي) مجموعهاي ارزشمند است كه ميتوانيد دراين جا و اين جا ببينيد:
حدود 150 سال پيش، ارنست هولستر آلماني كه سالها در جلفاي اصفهان سكنا داشت، از شهر و معماري اصفهان، مردم، رجال، آداب و رسوم و وقايع اين شهر عكسهاي بسياري گرفت كه پيش از انقلاب در كتابي با نام ‹‹اصفهان در يكصد و سيزده سال پيش›› توسط وزارت فرهنگ و هنر چاپ شد و چندي پيش نيز، بالاخره پس از حدود 30 سال توسط سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كل كشور در كتابي به نام ‹‹جلوههاي زندگي›› منتشر شد. تا جايي كه من ميدانم رابرت بايرون دومين شخصيست كه البته نه با جامعيت و عمق نگاه هولستر اما به هررو به شكلي وسيع از اصفهان روزگار خود عكس ميگيرد. مقايسهي مكانهاي مشخص و مشترك در عكسهاي هولستر و بايرون و مطالعهي تغييرات اين مكان ها و پيگيري اين تغييرات در طول تاريخ تاكنون مي تواند موضوع پژوهشي باشد. پژوهشي كه اگر ‹‹موسسهي اصفهان›› تاسيس شده بود حتما يكي از كارهاي اصلياش ميبود. علاوه براين، دورهاي كه بايرون از اصفهان عكاسي كرده، بهنظرم مهم است: 1311 خورشيدي: چندسالي بيشتر از تاسيس سازمان حفاظت از بناهاي تاريخي (كه نام دقيقش را بهياد ندارم) نمي گذرد وايران در اوج دوران نوسازي رضاشاهيست. از بايرون در منابع فارسي چيزي نديدهام. كسي چيزي سراغ دارد؟
March 08, 2006
از دانشجويي در يكي از دانشگاههاي گرگان شنيدم كه دختران ساكن خوابگاه نميتوانند روزهاي جمعه از خوابگاه بيرون بيايند. هنوز نميتوانم اين خبر را قبول كنم. فكر ميكنم حتما يك كلاغ چهل كلاغ شده يا چيزي از اين قبيل. اما برايم جالب است كه اگر اين خبر واقعيت داشتهباشد، دانشجويي كه از اين قانون تمكين كند، پسفردا به نعوذ نابههنگام مردش هم تمكين ميكند، به قوانين آروغآلود دولتمردان پشمالوي تاق و جفت هم تمكين ميكند، به سانسور و به توهين هم تمكين ميكند. مثل من و نسل من كه در تمام عمرش به همه اينها تمكين كردهاست