November 25, 2006





اشباع شدم از خالي

November 18, 2006



كافه‌هاي نسل ما

دو كافه‌ با حال و هوايي خاص در اصفهان راه افتاده است. با حال و هوايي كه مي‌توان به آن‌ها گفت كافه‌هاي نسل ما. يكي در خيابان مهرداد و يكي در حد فاصل چهارراه توحيد و پل آذر. از اين كافه‌هاي به‌اصطلاح «نسل ما» در اين شهر زياد است اما اين دوتا با طراحي معماري نسبتا خوب و به‌هرحال فكرشده، حال و هوايي دارد براي خودش

November 14, 2006

گرام ابوي را صاحب شده ام با 60-70 تايي صفحه ي 45 دور از ترانه هاي ايراني عالي. گاهي سوزن گير مي كند. گاهي هم صفحه تمام مي شود و سوزن جاي خودش مي ماند و صفحه با صداي هوهويي مي چرخد و مي چرخد و مي چرخد

November 05, 2006

چشم‌چراني پديده‌اي‌ست. چيزي از جنس پرسه‌زني (و البته به‌گمان من، جزء لاينفك آن)، چيزي از جنس تنبلي و بطالت‌گذراني، چيزي از جنس استمنا.
چشم‌چراني، البته بي‌آن‌كه چشم‌چريده (آن‌كه مورد چشم‌چراني واقع مي‌شود!) بفهمد، حق كسي را ضايع نمي‌كند، به‌حريم كسي تجاوز نمي‌كند و درعوض، كيف مفصل چشم‌چران (آن‌كه چشم‌چراني مي‌كند) را فراهم مي‌كند. يك كيف خصوصيِ مبسوط كه البته الزاما به سرزندگي چشم‌چران منجر نمي‌شود.
چشم‌چراني در خيابان، ابعاد خيابان و زندگي در خيابان و زندگي در شهر را وسعت مي‌دهد. چشم‌چراني، عميق‌تر كردن ضخامت فضاي خيابان است. چشم‌چراني در خيابان، در شهر، نفوذ به لايه‌هاي زيرين و پنهان و ممنوع زندگي فضاي عمومي (=شهري)ست. چشم‌چراني در شهر، فضايي بسيار خصوصي را براي چشم‌چران در فضايي بس عمومي ايجاد مي‌كند؛ فضايي بس خصوصي و پر خاطره.
چشم‌چراني الزاما براي چشم‌چران، سرخوشي به‌دنبال ندارد اما اگر چشم‌چراني، هدف اصلي چشم‌چران باشد، يعني چشم‌چراني كند براي آن‌كه چيزهايي پنهان و زودگذر و ممنوع را براي لحظه‌اي ببيند و بگذرد و كيف كند، بي‌ترديد سرخوشي مي‌آورد.
چشم‌چراني پديده‌اي مردانه، يا به‌قولي: «نرينه بنياد» است. گويا همواره چشم‌چران، مرد است و چشم‌چريده تقريبا هميشه زن. اين رابطه اما به‌گمانم از جنس رابطه‌ي مزخرف فاعل و مفعولي سكس متداول در جامعه‌ي ما نيست. زيرا در چشم‌چراني، معمولا چشم‌چريده از آن‌چه واقع شده است (عمل چشم‌چراني) به‌كلي بي‌خبر است. به‌عبارت ديگر، چشم‌چراني بي‌آن‌كه چشم‌چريده بفهمد، عملي‌ست تقريبا كاملا يك‌طرفه و تقريبا فقط به‌چشم‌چران مربوط مي‌شود.
چشم‌چراني، حداقل در بسياري اوقاتِ آن، گذر لحظه‌هاي ديداريِ آني‌ست. عبورِ آنيِ شات‌هاي شهواني كوتاه؛ آن‌قدر كوتاه كه نه چشم‌چرانده متوجه شود، نه هيچ‌كسِ ديگري تا اين فضاي خصوصي، براي ما، براي منِ چشم‌چران، همچنان و هميشه كاملا خصوصي بماند.

November 01, 2006





در شهر، هر شهري، گوشه هاي فراموش شده اي هست كه گويي زمان در آن جاها سال هاست ايستاده است. يكي از اين جاها در اصفهان، داروخانه اي ست به نام خورشيد در كنار ميدان شكرشكن. از قفسه ها و داروهاي خاك گرفته و آب و رنگ جعبه هاي داروها به نظر مي رسد 20-30 سالي باشد در اين داروخانه بسته باشد و از ياد رفته باشد