كوب
December 31, 2011
«برای بستر مرگ پیژامهای ابریشمی زرد به خیاطش سفارش داد که ازقضا بسیار نفیس از کار درآمد. شب پیش از مرگ، سمی کاری را که دانستهنشد چه بود [سیانور دوپتاس؟] با نمک میوه آمیخت و سرکشید. از او دربارهی این سم شنیده بودند که مرگی مکیّف و لذتناک بهمدت یک شبانه روز بهدنبال دارد.»
دربارهی کمال شهرزاد از "چهار خاطرهی بادآوَرد بهروایت شاه پریان"/ قاسم هاشمینژاد/ این شماره با تاخیر 4
December 25, 2011
به روزهای قدیم
December 30, 2004
متن زیر، بخشی از "اول دفتر" شماره ی اول کتاب جمعه است به تاریخ 4 مرداد هزار و سی صد و پنجاه و هشت. شاملو چه خوب در همان ابتدا بوی دروغ و کثافتی را که ایران را به سرعت در خود فرو می بُرد، استشمام کرده است
روزهای سیاهی در پیش است. دوران پرادباری که، گرچه منطقا عمری دراز نمی تواند داشت، از هم اکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه خود را بر زمینه ئی از نفی دموکراسی، نفی ملیت، و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر می جوید.این چنین دورانی به ناگزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدون تردید آن را زیر غلتک سنگین خویش درهم خواهد کوفت.اما نسل ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بی گمان سخت کمر شکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلق زده هر اندیشه آزادی را دشمن می دارند و کامگاری خود را جز به شرط امحاء مطلق فکر و اندیشه غیر ممکن می شمارند. پس نخستین هدف نظامی که هم اکنون می کوشد پایه های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام های خود را با به آتش کشیدن کتابخانه ها و هجوم علنی به هسته های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است
December 16, 2011
به روزهای قدیم
April 13, 2005
چند دقیقه پیش، خیلی ناگهانی، کاملا ناگهانی، خبر درگذشت شاهرخ مسکوب را در بی بی سی خواندم. عکسش را که دیدم، به خیال خبری فرهنگی بودم. جملهی زیر تصویر را کلمه به کلمه خواندم: "شاهرخ مسکوب، نویسنده و پژوهشگر ایرانی درگذشت." کلمهی آخر ضربه را فرود آورد
در سفر فرانسه، به توصیهی موکد بابا، که یکی دو کتابشان را هم برای شاهرخ مسکوب به من سپرده بودند، به سراغ او رفتم. عصری در بلوار شانزالیزه با او تماس گرفتم. تلفن روی پیغامگیر بود که چیزی به فرانسه می گفت. حتما می گفت پس از شنیدن بوق... شمارهی هتل را در پیغامگیر گفتم و خواهش کردم با من تماس بگیرد. چون تا روز بعد خبری از آقای مسکوب نشد، دوباره با همان شماره تماس گرفتم. اینبار خودش بود. خوش سخن و مهربان. گفت با هتل تماس گرفته. من نبودهام و چون تلفنچی هتل هم برخورد چندان خوبی نداشته، دیگر تماس نگرفته است. گفت: "این پاریسی ها همینطوراند." برای فردا صبح در دفتر او قرار گذاشتیم. دفترش در خیابانی بود مملو از کافه که تقریبا تمام صندلیهای کافهها در اشغال دخترپسرهای جوان بود. اتاقی بود در پشت یک مغازهی عکاسی. از اعماق راهروی باریک و نیمه تاریک، عینک آقای مسکوب را دیدم که به طرف من میآمد. مهربان و مهماننواز. در آن اتاق دنج کوچک، یک ساعتی نشستیم و گپ زدیم و قهوه نوشیدیم. هرچند من دربرابر آن پژوهشگر پرآوازه چه داشتم بگویم؟ بیشتر گوش دادم و به سوالهای گاهگاهیاش پاسخی گفتم. گفت مدتیست نمیتواند چیز بنویسد. دستش می لرزد و باید ایستاده بنویسد. گفتم چرا از کامپیوتر استفاده نمیکنید؟ گفت وقتی چیزی از ذهنت مینویسی باید با دستت بنویسی. گفتم بیخود نیست که مسعود بهنود جایی نوشته بود که به نثر شاهرخ مسکوب غبطه میخورد. خندید. امانتیهای از آب گذشته را به او سپردم، به راهنمایی او از حیاطی زیبا گذشتم و به خیابان پر از کافه رسیدم. وقت خداحافظی، دقیق به یاد ندارم، اما حتما گفته بودیم: به امید دیدار
در سفر فرانسه، به توصیهی موکد بابا، که یکی دو کتابشان را هم برای شاهرخ مسکوب به من سپرده بودند، به سراغ او رفتم. عصری در بلوار شانزالیزه با او تماس گرفتم. تلفن روی پیغامگیر بود که چیزی به فرانسه می گفت. حتما می گفت پس از شنیدن بوق... شمارهی هتل را در پیغامگیر گفتم و خواهش کردم با من تماس بگیرد. چون تا روز بعد خبری از آقای مسکوب نشد، دوباره با همان شماره تماس گرفتم. اینبار خودش بود. خوش سخن و مهربان. گفت با هتل تماس گرفته. من نبودهام و چون تلفنچی هتل هم برخورد چندان خوبی نداشته، دیگر تماس نگرفته است. گفت: "این پاریسی ها همینطوراند." برای فردا صبح در دفتر او قرار گذاشتیم. دفترش در خیابانی بود مملو از کافه که تقریبا تمام صندلیهای کافهها در اشغال دخترپسرهای جوان بود. اتاقی بود در پشت یک مغازهی عکاسی. از اعماق راهروی باریک و نیمه تاریک، عینک آقای مسکوب را دیدم که به طرف من میآمد. مهربان و مهماننواز. در آن اتاق دنج کوچک، یک ساعتی نشستیم و گپ زدیم و قهوه نوشیدیم. هرچند من دربرابر آن پژوهشگر پرآوازه چه داشتم بگویم؟ بیشتر گوش دادم و به سوالهای گاهگاهیاش پاسخی گفتم. گفت مدتیست نمیتواند چیز بنویسد. دستش می لرزد و باید ایستاده بنویسد. گفتم چرا از کامپیوتر استفاده نمیکنید؟ گفت وقتی چیزی از ذهنت مینویسی باید با دستت بنویسی. گفتم بیخود نیست که مسعود بهنود جایی نوشته بود که به نثر شاهرخ مسکوب غبطه میخورد. خندید. امانتیهای از آب گذشته را به او سپردم، به راهنمایی او از حیاطی زیبا گذشتم و به خیابان پر از کافه رسیدم. وقت خداحافظی، دقیق به یاد ندارم، اما حتما گفته بودیم: به امید دیدار
December 04, 2011
گزیدهای متعمدانه از "وقایعنگاری می 68 پاریس"
(نقل از کتاب «می 68 در فرانسه»)
17 می 1966
موفقیتهای اعتصاب عمومی بهدنبال فراخوان ِ CGT و CFDT.
فوریه 1967
آغاز اعتصاب کارخانهی رُدیاستا در بزانسون. این اعتصاب تا ماه مارس در کارخانههای وز و سَنتفون گسترش یافت.
مارس 1967
تعطیل کردن کار و اعتصابهایی در برلیه ونیسی یو.
آوریل 1967
اعتصاب کارگران معدن آهن لورن...
تابستان
اعتصاب در کارخانهی پریه دو ورگز.
دسامبر
اعتصابها، تعطیلی کار، آتشسوزیهای شدید در رودیا ستا، لیون وز علیه اخراج 2000 کارگر از گروه.
ژانویه 1968
ناآرامیها در دبیرستانها...
9 ژانویه
تظاهرات و اعتصابهای دانشجویان خوابگاههای دانشگاهی...
فوریه 1968
اعتصاب در موتور بودووان در شهر مارسی
مارس 1968
بهار پراگ
18-25 مارس 1968
اعتصابهای مختلف در هون فلور (کالوادوس).
22-30 مارس 1968
142 دانشجو سالن اجتماعات دانشکدهی نانتر را اشغال کردند.
مارس 1968
تظاهرات دانشآموزان دبیرستان، دانشجویان و استادان دانشگاه [...]. اتحادیهی ملی دانشجویان فرانسه اطلاعیهای منتشر کرد و در آن سیاستهای خشونتبار در دانشگاه [...] را محکوم کرد.
آخر ماه مارس 1968، ایتالیا
اعتصابات بزرگ دانشجویان
2 می 1968
ناآرامیها در دانشگاه نانتر، رئیس دانشگاه کلاسها را لغو کرد.
3 می 1968
برگزاری یک میتینگ در سوربن بهانهای بود برای تخلیه و بستن آن. تظاهرات دانشجویان در کارتیه لاتن.
4 می 1968
تظاهرات جدید در کارتیه لاتن.
5 می 1968
دانشگاه سوربن دوباره گشوده شد و توسط دانشجویان اشغال شد و در ِ آن بر روی عموم باز شد.
6 می 1968
گردهمایی دانشجویی در هال اُ وَن. [...] در شهرستانها، جنبش همبستگی با دانشجویان پاریسی: صفها وگردهماییها.
9 می 1968
دانشجویان میدان سن-میشل را اشغال کردند و این درحالی بود که پلیس ضدشورش پلهای رود سن را بسته بود.
شکست مذاکرات دولت/دانشجویان.
10 می 1968
نقطهعطف درگیریها. دهها هزار دانشجو در پاریس و شهرستانهای دیگر فرانسه از برگزاری انتخابات آخر ماه می و ژوئن که با هدف بستن دانشگاهها صورت گرفته بود، جلوگیری کردند و به تظاهرات پیوستند. رژهی [راهپیمایی؟] دانشجویان و دانشآموزان دبیرستانی [...]. دانشجویان از غروب گرد هم جمع شدند و شبِ سنگرها در کارتیه لاتن.
11 می 1968
کنفدراسیون عمومی کار و فدراسیون آموزش ملی برای یک اعتصاب عمومی اعتراضی و برای روز دوشنبه 13 می فراخوان دادند. آزادی تظاهرکنندگان دستگیر شده و وعده قانون عفو عمومی.
13 می 1968
اعتصاب عمومی در پاریس. صفوف [اجتماع؟] یک میلیونی تظاهرکنندگان [...] دانشجویان زندانی آزاد شدند.
14 می 1968
اعتصاب دانشجویی بسیاری از دانشکدهها و دانشگاههای سرتاسر کشور
15 می 1968
اعتصاب تاکسیرانی پاریس بهمدت 24 ساعت. اشغال تئاتر اُدئون. اعتصاب همراه با اشغال و توقیف در کارخانهی رنو-کلئون.
15 تا 30 می 1968
تظاهرات دانشجویان در ایتالیا، بلژیک و هلند.
16 می 1968
کارگران رنو فلن کارخانهها را اشغال کردند.
اعتصاب نامحدود با اشغال کارخانهی رنو لومان.
...
جشنوارهی سینمایی کن برگزار نشد.
17 می 1968
اعلامیهی جدید دفتر سیاسی BP و PCF: همبستگی با کارگران و دانشجویان در مبارزات. [...] جنبش سرتاسر شرکت ملی راهآهن فرانسه [...] را فراگرفت و بدینوسیله ترافیک [حمل و نقل؟] متوقف شد. [...] هزاران نفر مشتاقانه هرشب اُدئون و سوربن را اشغال میکردند، جایی که نبردها کماکان جدی و ادامهدار بود. اعتصاب گسترش یافت.
20 می 1968
PCF به «ساخت کمیتههای عملی برای دولت مردمی و دموکراتیک» فراخوان داد. تعداد اعتصابکنندگان به 9 میلیون نفر رسید.
آخرین شب پخش برنامههای عادی از تلویزیون.
21 می 1968
اعتصاب در بانک دوفرانس.
22 می 1968
اعتصاب عظیم سازمان تاکسیرانی.
24 می 1968
10میلیون نفر اعتصابکننده. اوج جنبش...
بورس پاریس از رونق افتاد...
گسترش اعتصاب سازمان رادیو و تلویزیون فرانسه (ORTF).
27 می 1968
در تولوز رانندههای تاکسی و صنعتگران (نانواها) [؟] به اعتصاب پیوستند.
4 ژوئن 1968
مردم کار را در بسیاری از جاها ازسر گرفتند. اما ستروئن، رنو، [و...] و مغازههای بزرگ (بهجز دو مغازه) اعتصاب را همچنان ادامه دادند.
اعتصاب در ORTF [رادیو و تلویزیون فرانسه] گسترش یافت و نیروهای پلیس ساختمان را محاصره کردند.
7 ژوئن 1968
100هزار خبرنگار (مطبوعات، رادیو، تلویزیون) در سکوت به دور ِ خانهی رادیو راهپیمایی کردند و خواهان اطلاعات آزاد بودند.
بیستودومین روز اعتصاب در رنو.
December 02, 2011
اولینبار پاهایم سراسر کهیر زد با خارش زیاد، و دستهایم، کف دست و انگشتهایم، ورم کرد. بار دوم، گوشهی چشم چپم، انگار که چیزی گزیده باشد، متورم شد و تا فردا صبحش، تورم به گوشهی چشم راست هم خزید و تا عصر برطرف شد. درست دو هفته پس از بار دوم، دیشب لبم، از داخل گوشهی چپ، آرام آرام متورم شد و تورم خزید دور دهان و حالا با لب و دهان متورم، شدهام شبیه میمونها! گویا نوعی حساسیت است به نمیدانم چی. وجه تازهایست از تنم که در 40سالگی رخ نموده است؛ چیزی که هرگز، بههیچوجه برایم سابقه نداشته است و دارم با آن یکجورهایی حال میکنم؛ وقتی تنم، فارغ از "من"، به حال خود است و حتا چهرهام را تغییر میدهد و من نگاهش میکنم و باید صبر کنم تا یکی دو روزی کار خود کند و برود.