كوب
August 20, 2007
August 12, 2007
August 08, 2007
August 07, 2007
August 04, 2007
چند روز پیش در یک جلسه، در پاسخ به شخصی که میدان نقشجهان را میدانی دینی خواند، گفتم که بهنظر من میدان نقشجهان، نه تنها میدانی دینی نیست بلکه میدانی لاییک است. آن سخن البته از سر اندکی خشم و هیجان بود اما بعد که فکر کردم دیدم انگار پر بیراه هم نگفتهام. لاییک یا سکولار؟ هنوز تفاوت این دو را به دقت و درستی نمیدانم. بههرحال میدان نقشجهان، هرچند دو مسجد را در کنار دارد و مسجد جامع عباسی را نیز در پیشانی و در نقطهثقل مهمترین پرسپکتیو خود دارد اما یک: این میدان در جهت قبله نیست. دو: بسیاری معتقدند که مسجد شیخ لطفالله نه مسجد که مدرسه بوده است (که خود جای سخن بسیار دارد) سه: چهار عنصر اصلی این میدان هریک نمادی از یک نهاد است. یکی نماد دین، یکی نماد قدرت یا دولت، یکی نماد علم یا حکمت و یکی نماد اقتصاد. حتا اگر مسجد/مدرسهی شیخ لطفالله را هم مسجد بینگاریم یا نقش دینی آن را بیشتر بدانیم باز هم کاخ عالیقاپو (نماد قدرت یا دولت) درست روبهروی آن نشسته و حتا خود را به میان میدان کشیده است. خلاصه انگار یکجور تفکیک نهاینه را (حتا اگر صرفا بهگونهای سمبولیک) در این میدان میتوانیم سراغ کنیم. از این حرفها البته اصلا برآن نیستم که حکومت صفوی را حکومتی لاییک بخوانم و از این رهگذر، ایران صفوی را دویست سال زودتر از فرانسه و جان لاک انگلیسی، مبتکر و پیشتاز ایدهی جدایی دین و دولت بدانم
August 02, 2007
حافظ به روایت عباس کیارستمی اگر هرچیزی به جز یک کتاب بود میانداختمش توی سطل آشغال. از باب ظاهر، ناشر سخت کوشیده است ادای حافظ سایه را درآورد. نتیجه با این جلد بد (هم طرح، هم جنس، هم چاپ)، با این کاغذ نازک کم مایه، با این نوع و اندازههای حسابنشدهی فونتها (مثلا در صفحههای اصلی و بخصوص نگاه کنید به فهرست)، بهنظر من شده است یک ماکت ناشیانه از حافظ سایه مثلا یا هر کتاب نفیس دیگری. محتوا هم که حکایتیست. بهنظر من این روایت عباس کیارستمی از حافظ نیست. این تقلیل حافظ به مشتی جملات قصار است. جملهی قصار اولا جمله یا سخن را از متن یا زمینهی آن جدا میکند و بدینترتیب آن را از بخش مهمی از ماهیت و هویت خود تهی میکند و ثانیا این رویکرد به جمله یا سخن، رویکردی یکسره محتواییست که بخصوص درمورد شعر بهنظرم بسیار نادرست و ناسنجیده است. شعر حافظ شعر است و به این اعتبار فقط آن چیزی که میخواهد بگوید مهم نیست. مهمتر شاید این باشد که چگونه میگوید و این چگونگی، در سطح زبان و در سطح شاعرانهی زبان رخ میدهد که میل به مرکز زبان دارد. بهعبارت دیگر، جمله قصار کردن هر «شعر»ی، بخصوص شعر حافظ، بهباد دادن همه آن چیزهاست که غزل حافظ یا سخن حافظ را «شعر» میکند. شعر حافظ، برخلاف حجم عمدهای ازشعر کلاسیک فارسی، در واحد مصراع و حتا در واحد بیت متحقق نمیشود. شعر حافظ در کلیت یک غزل متحقق میشود. پس چگونه می توان این کلیت را به سطح یکی از اجزایش تقلیل داد و آنگاه آن را همچنان «حافظ» خواند
پیش از آنکه کتاب را ببینم تصور میکردم این «روایت» عبارت است از بخشهایی از برخی غزلها. کتاب را که گرفتم دیدم «حافظ» شده است تعدادی مصرع که هرکدام از غزلیست که در یک صفحه آمده است با شکستن سطرهایی که هرچه میخوانم دلیل و منطق این تقطیعها را نمی فهمم. البته لابد "مطلقا مدرن" بودنی که در پیشانینوشت کتاب از رمبو نقل شده است این منطق تقطیع را برنمیتابد
پیش از آنکه کتاب را ببینم تصور میکردم این «روایت» عبارت است از بخشهایی از برخی غزلها. کتاب را که گرفتم دیدم «حافظ» شده است تعدادی مصرع که هرکدام از غزلیست که در یک صفحه آمده است با شکستن سطرهایی که هرچه میخوانم دلیل و منطق این تقطیعها را نمی فهمم. البته لابد "مطلقا مدرن" بودنی که در پیشانینوشت کتاب از رمبو نقل شده است این منطق تقطیع را برنمیتابد